نخستوزیر رژیم صهیونیستی از تصمیم دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، برای از سرگیری ارسال برخی تسلیحات به اسرائیل قدردانی کرد.
به گزارش مشرق، روزنامه کیهان در ستون خبر ویژه خود نوشت: نتانیاهو در پیام ویدیویی گفت: «رئیسجمهور ترامپ متشکرم که به قول خود عمل میکنید و به اسرائیل ابزارهای موردنیاز برای دفاع از خود، مقابله با دشمنان مشترک، و تضمین آیندهای سرشار از صلح و رفاه را میدهید.»
دونالد ترامپ روز شنبه گفت آمریکا فروش و تحویل بمبهای ٢ هزار پوندی به اسرائیل را از سر میگیرد. جو بایدن، از بهار سال جاری تحویل این بمبها به اسرائیل را متوقف کرده بود. اما دونالد ترامپ با اشاره به اینکه اسرائیل این بمبها را خریداری کرده گفت از روز شنبه تحویل آنها به اسرائیل از سر گرفته میشود.
به گزارش پایگاه خبری اکسیوس، کاخ سفید به پنتاگون دستور داده ممنوعیتی که توسط دولت بایدن برای ارسال بمبهای ۲۰۰۰ پوندی به اسرائیل اعمال شده بود، لغو شود.
به گفته مقامات صهیونیست، پنتاگون روز جمعه اسرائیل را از تصمیم به لغو ممنوعیت ارسال این بمبها مطلع کرده است. بر اساس این گزارش، ۱۸۰۰ بمبام کی ۸۴ که در انبارهای آمریکا نگهداری میشد، طی روزهای آینده بارگیری و به اسرائیل ارسال خواهد شد.
صدور این مجوز در حالی است که ترامپ، دستور توقف ۹۰ روزه کمکهای توسعه خارجی را جهت بررسی کارایی و سازگاری آنها با سیاست خارجی خود صادر کرده است. در همین حال، «عمر دوستری» سخنگوی نتانیاهو اعلام کرد که او احتمالا ظرف دو هفته آینده برای دیدار با ترامپ به واشنگتن سفر میکند.
خبر سفر قریبالوقوع نتانیاهو برای دیدار با ترامپ و تاکید ترامپ بر از سرگیری ارسال بمبهای ٢ هزار پوندی به اسرائیل از آن جهت مهم است که محافل غربگرا در ایران ادعا میکردند میان ترامپ و نتانیاهو شکاف عمیقی افتاده و ایران باید از این فرصت استفاده کند. حتی ظریف در گفتوگو با فرید زکریا ادعا کرد: «خروج از برجام به ترامپ تحمیل شد. پمپئو ۲۶آوریل وزیر خارجه شد و ۲۸آوریل به اسرائیل رفت و از نتانیاهو خواست آن نمایش درباره اسنادی که از ایران بهدست آورده بودند را ارائه دهد. ترامپ ۸ می از برجام خارج شد. اگر به بت فوروارد این تسلسل وقایع نگاه کنید، متوجه میشوید که برنامهریزی دقیقی پشت آن بود. آنها ترامپ را متقاعد کرده بودند که خروج از برجام میتواند آخرین میخ بر تابوت ایران باشد و با ارائه اسناد جعلی از سوی نتانیاهو، حمایت بینالمللی برای خروج از برجام جلب خواهد شد. هر ۲ فرضیه، حاکی از برداشت غلط مشاورین بود، نه شخص ترامپ».
اما ترامپ یک روز بعد، با اذعان به همپوشانی آمریکا و اسرائیل گفت: «امیدوارم بحران هستهای ایران به گونهای حل شود که اسرائیل نیازی به حمله نظامی نداشته باشد»!
به عبارت دیگر، توافق مورد آرزوی او، بدیل اقدام نظامی است. این گزافهگویی در حالی است که او میداند نه فقط اسرائیل بلکه آمریکا، ناتوان از اقدام نظامی مؤثر و امن علیه ایران هستند. او طعم قدرت بازدارندگی ایران را در سرنگونی پهپاد آمریکایی و حمله موشکی سنگین به پایگاه عینالاسد چشیده است.
ظریف نوشت: ایران امروز بدون نیاز به نیروی «نیابتی» قادر به دفاع از خود است. دههها سرمایهگذاری در زیرساختهای دفاعی - از فناوری موشکی پیشرفته تا پهپادهای نوین- امنیت این کشور را مستقل از حمایت خارجی تضمین کرده است.
نامه نیوز - محمدجواد ظریف، معاون راهبردی رئیس جمهور در مقالهای نسخه اصلی آن در ایران دیلی منتشر شده است، نوشت: در میان برخی از کارشناسان سیاست ایران، روایتی رو به رشد وجود دارد که ادعا میکند ایران تحت فشارهای منطقهای، چالشهای اقتصادی و ناآرامیهای داخلی، سیاست خود را به سمت ساخت سلاح هستهای به عنوان آخرین راهکار بقا یا بازدارندگی تغییر داده است. این تفسیر در میان کسانی مقبولیت یافته که عواملی مانند عقبنشینیهای حزبالله، فروپاشی دولت اسد در سوریه و تنشهای اقتصادی ایران را نشانهای از استیصال نظام سیاسی ایران میدانند.
برخی حتی از این تحلیل برای ترغیب دولت جدید امریکا به اعمال مجدد سیاست «فشار حداکثری» - شامل تحریمهای فلجکننده اقتصادی، دامنزدن به ناآرامیهای داخلی و حمله نظامی به تأسیسات هستهای ایران - بهرهبرداری کردهاند. این تحلیل نه تنها محاسبات راهبردی ایران را تحریف میکند، بلکه بازتاب مسألهای عمیقتر است: وضعیت آشفته جهانی که عمدتاً ناشی از اقدامات مهارنشده اسرائیل در یک سال و نیم گذشته است و تحلیلگران را دچار خطاهای ادراکی خطرناکی کرده است.
برخلاف ادعاهایی که متحدان منطقهای ایران را به عنوان نیروهای «نیابتی» توصیف میکند، بازدارندگی استراتژیک تهران هرگز به این روابط متکی نبوده است. جنبشهای آزادیبخش مانند حزبالله، انصارالله و دیگر گروههای جنبش مقاومت، هرچند با ایران پیوندهای ایدئولوژیک (معنوی) دارند، اما به صورت مستقل و براساس اهداف خاص خود فعالیت میکنند. چنین تصویری از این متحدان، پیچیدگی روابطشان با ایران را بهشدت سادهسازی میکند و توانمندیهای دفاعی خودکفای ایران را نادیده میگیرد.
مبارزه علیه تجاوزات نظامی، اشغالگری و جنایات رژیم صهیونیستی، ریشه در دههها پیش از پیروزی انقلاب اسلامی دارد. روحیه مقاومت در میان مردم فلسطین و لبنان، با الهام از پایداری ایران در برابر تجاوز رژیم بعثی عراق - که بلافاصله پس از سرنگونی رژیم پهلوی و با حمایت همهجانبه ابرقدرتهای شرق و غرب روی داد - در بحبوحه جنایات آریل شارون (مشهور به «قصاب صبرا و شتیلا») اوج تازهای گرفت.
حامیان امروزی جنایات نتانیاهو که بر طبل پایان مقاومت میکوبند، غافل از این واقعیت تاریخی هستند که شکلگیری جهاد اسلامی (۱۹۸۱)، حزبالله (۱۹۸۲) و حماس (۱۹۸۷)، نه زاده حمایتهای تسلیحاتی ایران، که واکنشی به اشغال لبنان از سوی شارون و تبعید سازمان آزادیبخش فلسطین به تونس بود. در آن برهه، ایران خود در حال تقلا برای تأمین اسلحه جهت مقابله با ارتش بعثی عراق بود که به سلاحهای پیشرفته امریکایی (سامانههای آواکس)، فرانسوی (جنگندههای میراژ و موشکهای اگزوسه)، بریتانیایی (تانکهای چیفتن)، روسی (جنگندههای میگ و موشکهای اسکاد) و سلاحهای شیمیایی آلمانی مجهز شده بود. علت ظهور این جنبشها نه پشتیبانی ایران، که تهاجم اشغالگرانه شارون و توهم پایان مقاومت بود. مقاومت نه در آن دوران به خاک سپرده شد و نه امروز محکوم به فناست؛ آن روز بالید و امروز نیز بالندهتر خواهد شد.
بررسی تاریخ این گروهها از بدو تأسیس نشان میدهد که آنها همواره بر اساس ضرورتهای فلسطین و لبنان و اعتقادات ضد اشغالگری خود- نه الزامات راهبردی ایران - عمل کردهاند. هرچند ایران در حمایت از این گروهها با هدف حمایت از مظلومان، هزینه داده، اما آنها هیچ گاه به نمایندگی یا نیابت از ایران اقدام نکردهاند.
ایران امروز بدون نیاز به نیروی «نیابتی» قادر به دفاع از خود است. دههها سرمایهگذاری در زیرساختهای دفاعی - از فناوری موشکی پیشرفته تا پهپادهای نوین- امنیت این کشور را مستقل از حمایت خارجی تضمین کرده است. ایران اگرچه همچنان به مردم خود به عنوان مهمترین سد در برابر تجاوز خارجی تکیه میکند، اما نوآوریهای نظامی آن امکان حفظ امنیت بدون اتکا به حمایت خارجی را فراهم کرده است. این دستاوردها نشاندهنده راهبرد بلندمدتی است که ثبات و حاکمیت را فارغ از تحولات منطقهای تضمین میکند.
با وجود اینکه چالشهای پیش روی متحدانی مانند حزبالله ممکن است به طور موقت بر دامنه نفوذ ایران تأثیر بگذارد، اما هسته اصلی بازدارندگی این کشور را در معرض خطر قرار نمیدهد. این پارادایم «خوداتکایی راهبردی» است که همواره به عنوان رکن بنیادین سیاست دفاعی تهران شناخته شده و توانمندی کشور در برابر فشارهای خارجی را تضمین میکند.
سوء برداشت امروز درباره ایران ناشی از تلاش تحلیلگران برای درک آشفتگی جهان- به ویژه در غرب آسیا- است. در قلب این آشفتگی، مصونیت بیقید و شرط اسرائیل قرار دارد که هنجارهای بینالمللی را نقض و الگویی خطرناک برای رفتار دولتی ایجاد کرده است.
اقدامات اسرائیل در غزه - از بمباران بیمارستانها و مناطق مسکونی و زیرساختهای حیاتی تا ممانعت از کمکهای انسانی - به کشته شدن دهها هزار غیرنظامی و فاجعهای انسانی انجامیده و میلیونها انسان را بدون دسترسی به آب و غذا و دارو، در معرض مرگ قرار داده است.
فراتر از غزه، اقدامات اسرائیل به بیثباتی کل منطقه نیز میافزاید، حملات هوایی مکرر به سوریه و لبنان که غیرنظامیان، روزنامهنگاران و نیروهای امدادی را نشانه میرود، همراه با بهکارگیری فناوریهای پیشرفته و حتی تبدیل ابزارهای ارتباطی به سلاحهای مرگبار، بیاعتنایی این رژیم به قواعد اخلاقی و حقوق بینالملل را عیان میسازد.
سکوت یا همراهی ضمنی قدرتهای جهانی با این الگوی رفتاری رژیم صهیونیستی، تحلیل کارشناسان از بت فوروارد کنشهای دولتی را دچار اعوجاج کرده است. در فضای فاقد نظم حقوقی کنونی، حتی واکنشهای تدافعی جمهوری اسلامی نیز ممکن است به اشتباه «تهاجمی» یا «نمادی از درماندگی» تلقی شود. تحلیلگرانی که ایران را در آستانه دستیابی به تسلیحات اتمی تصور میکنند، از تأثیرات مخرب بیثباتی ساختاری نظام جهانی بر تحلیلهای خود غافل ماندهاند. آنها، آشفتگی فضای بینالملل را به محاسبات راهبردی تهران تعمیم داده و رویههای دفاعی ثابت این کشور را به مثابه تغییراتی شتابزده و فاقد ثبات راهبردی تفسیر میکنند.
اقدامات ایران نه نشانگر گرایش به سمت تسلیحات هستهای، که تجلی راهبرد تاریخی مبتنی بر صیانت از حاکمیت ملی و ثبات از مسیر خوداتکایی است. ساختار بازدارندگی ایران همواره در تطابق کامل با پارادایم امنیت ملی ریشهدار در حاکمیت مستقل بوده است. تهران نه در پاسخ به انگارههای نادرست از «استیصال»، که در چهارچوب اهداف کلان تثبیتشده راهبردی خود گام برمیدارد.
تمرکز وسواسگونه بر ایران به عنوان تهدید هستهای، توجه را از نقش رژیم صهیونیستی در بیثباتسازی منطقه منحرف میکند. اقدامات مهارنشده این رژیم نهتنها بحرانهای انسانی را تشدید میکند، بلکه با تضعیف هنجارهای جهانی، محیطی مساعد برای گسترش سلاحهای هستهای ایجاد میکند. تحلیلگران باید در برابر وسوسه تفسیر اقدامات تهران از دریچه آشفتگی جهانی مقاومت کرده و بر الگوهای ثابت در رفتار راهبردی ایران تمرکز کنند.
این تغییر نگرش تنها درباره ایران نیست، بلکه درباره احیای اعتماد به نظامی جهانی است که پاسخگویی، عدالت و حاکمیت قانون را اولویت میدهد. ادعاهای تغییر موضع ایران به سمت هستهای، بازتاب استراتژی تهران نیست، بلکه نشانهای از فروپاشی نظم جهانی است. بازسازی روایت مستلزم مقابله با عوامل واقعی بیثباتی و تأکید مجدد بر اصول پاسخگویی و عدالت است.
ایسنا : کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی با صدور بیانیهای تاکید کرد که هرگونه اظهار و بیان مواضع نظام در حوزه بین الملل و سیاست خارجی برعهده مسئولان دیپلماسی کشور به ویژه وزیر امور خارجه است و اظهارات مخدوش و غیرمسئولانه از سوی افراد غیرمسئول، تحت هیچ شرایطی قابل پذیرش نیست.
در بخشهایی از متن بیانیه کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی آمده است: «در آستانه چهل و ششمین سالگرد پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی، فرا رسیدن ایام الله دهه فجر را به همه هموطنان عزیز تبریک عرض مینماییم. وحدت و انسجام ملی دستور صریح دین مبین اسلام و ودیعه گرانبهای امام راحل مان(ره) است. پاسداشت این هدیه بزرگ و طی طریق در مسیر منافع و امنیت ملی، یک اصل اساسی و ضروری است که همه ارکان و کارگزاران نظام اسلامی ملزم به رعایت و انجام وظیفه در مسیر آن هستند. در شرایطی که دشمن، دندان طمع به سوی نظام اسلامی تیز کرده و هر روز رجزخوانی پوشالی میکند، جامعه نیازمند یک بت فوروارد اتحاد و یکپارچگی در اندیشه، بیان و عمل براساس رهنمودهای مقام معظم رهبری و در راستای منافع و امنیت ملی است. اولین گام ضروری در این مسیر، رعایت این اصل مهم توسط همه مسئولان به ویژه مجریان دولت چهاردهم است، مسئلهای که تخطی از آن توسط دولتمردان ضربات جبران ناپذیری را به منافع ملت و اهداف دولت وارد خواهد کرد.»
کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی در ادامه با بیان اینکه «در شرایط خطیر فعلی، طرح مسائل داخلی در مجامع بینالمللی، در راستای نقشه و طرحهای تفرقهافکنانه دشمن برای مخدوش نمودن وحدت و انسجام ملی بوده و جز جهالت یا خیانت چیزی نیست.» نسبت به مواضع ظریف معاون راهبردی رئیسجمهور در سفر اخیر وی ابراز نگرانی و اعلام کرده است: « هرگونه اظهار و بیان مواضع نظام در حوزه بین الملل و سیاست خارجی بر عهده مسئولان دیپلماسی کشور به ویژه وزیر محترم امور خارجه است و اظهارات مخدوش و غیرمسئولانه از سوی افراد غیرمسئول، تحت هیچ شرایطی قابل پذیرش نیست.»
نویسندگان این بیانه از دادستان کل کشور، دیوان عدالت اداری، سازمان بازرسی کل کشور و رئیسجمهور لغو انتصاب ظریف به عنوان معاون راهبردی رئیس جمهور را خواسته و آن را انتظار مردم ایران اسلامی عنوان کردهاند.
ترامپ از یک سو عناصر رادیکال دوره قبل مانند هوک، پمپئو و بولتون را به دولت راه نداده است و از سوی دیگر چهرههای جدید را وارد کابینه کرده که بهشدت تندرو هستند، علیایّحال او همزمان در نخستین اظهارنظرش درباره ایران به شکل واضحی از شروط ۱۲گانه پمپئو عقبنشینی کرده است.
به گزارش هشمهری آنلاین، فرهیختگان نوشت: از استقرار مجدد ترامپ در کاخ سفید زمان زیادی نمیگذرد، اما در همین مدت کوتاه چند صد تحلیل در رسانههای ایرانی درباره کنش احتمالی او منتشر شده است، از تحلیلهای بهشدت خوشبینانه تا تحلیلهای شدیداً بدبینانه. البته به نظر میرسد دو سر طیف تا حد زیادی درباره وضعیت جدید کاخ سفید غلو میکنند. همچنین به نظر میرسد سیاستهای ترامپ ۲ درباره ایران نه به گونهای است که جماعتی رو به قبله شدهاند، نه آنقدر فاقد اهمیت است که اساساً درباره آن صحبت نشود؛ اما نکته مهمتر این است که کلید مسئله اینجا در تهران است نه در واشنگتن.
ترامپ از یک سو عناصر رادیکال دوره قبل مانند هوک، پمپئو و بولتون را به دولت راه نداده است و از سوی دیگر چهرههای جدید را وارد کابینه کرده که بهشدت تندرو هستند، علیایّحال او همزمان در نخستین اظهارنظرش درباره ایران به شکل واضحی از شروط ۱۲گانه پمپئو عقبنشینی کرده است. این پالسهای ضد و نقیض، نشان میدهد او یا نسبت به مسئله دچار سردرگمی است یا میخواهد همچنان شمایل یک فرد غیرقابل پیشبینی را حفظ کند.
این وضعیت نشان میدهد اتخاذ هر سیاستی در تهران منوط بهحساب نکردن روی رفتار ترامپ است؛ ازاینرو باید گفت کلید در تهران است نه واشنگتن، بدین ترتیب هر نوع تصمیمسازی و سیاستگذاری که موضوع را به سمت انفعال ایران سوق بدهد بازی در زمینی است که ترامپ میپسندد. با این مقدمه به نظر میرسد ۴ جریان خواسته یا ناخواسته در این ایام در حال تکمیل پازل ترامپ هستند.
۱. جریانی که کاسب ترس هستند و از مدتها قبل تلاش دارند با ارائه تصویری هولناک از آینده به لحاظ روانی جامعه را بههم بریزند. اتفاقات همین چند روز اخیر نشان میدهد، ایدههای این جریان خیلی واقعی نیست و عقبنشینی ترامپ از شروط پمپئو یک نشانه آشکار در رد ایده آنهاست. ظرافت مسئله اینجاست؛ اینکه سیاستگذاران و مسئولان کشور همیشه باید برای بدترین سناریوهای ممکن آمادگی داشته باشند و این یک اصل بدیهی است؛ ولو احتمال وقوعش یک درصد باشد. اما اینکه ۹۹ درصد رسانه را با آن احتمال یک درصدی پر کنیم قطعاً نامش کاسبی ترس است.
۲. جریان دوم آنهایی هستند که از قبل از حضور ترامپ در کاخ سفید تأکید میکردند ایران باید بدون قید و شرط و بدون هیچ ایده فعالی با دولت جدید آمریکا مذاکره کند، صاحبان ایده مذاکره برای مذاکره که متأسفانه رشحاتی از فعالیت آنها در رسانههای نزدیک به دولت هم دیده میشود در واقع در حال سوزاندن میز مذاکره احتمالی هستند. اصرار بر مذاکره بدون ایده دقیقاً همان چیزی است که ترامپ میخواهد، ایدهای که او میتواند با شکست سریعش پروژه فشار را دنبال کند.
۳. جریان سوم جریان سادهسازان هستند. واقعیت آن است که آنچه موجب عقبنشینی آمریکا در سالهای اخیر شده تابآوری و ایستادگی مردم ایران است. این تابآوری دو وجه دارد، نخست بهبود شرایط اقتصادی و دوم حداکثری شدن حضور مردم در صحنههای اجتماعی. جریان سادهساز در سالهای اخیر برای مسئله اقتصاد دو دسته نسخه پیچیده است، یک دسته آنهایی که گفتهاند به صرف بت فوروارد مذاکره همه چیز حل میشود و یک دسته آنها که تأکید داشتند با یک میلیون تومان میتوان شغل ایجاد کرد. ایده دو جریان عملاً ایجاد تغییر واقعی به نفع مردم در اقتصاد را به انسداد میکشاند، فرمان اقتصاد کشور در شرایط جدید حتماً باید دور از دسترس سادهسازها باشد.
۴. هر جریانی که در شرایط فعلی دوقطبیهای واهی بسازد و بخواهد بین صفوف مردم خطکشی کند، نتیجه کارش کاهش سرمایه اجتماعی و دستیاری برای پروژه ترامپ است. اصرار بر اجرای پروژههای شکستخورده اجتماعی، تشکیل تجمعات رادیکال غیر قانونی و فحاشی به مسئولان کشور که نمونههای آن را این روزها در پاستور میبینیم، تأکید بر تولید خشم و نفرت از رسانههای عمومی و... برخی از مصادیق اقداماتی است که این جریان انجام میدهد و متأسفانه ریشههایی در طیف رادیکال مجلس هم دارد.
اقتصادنیوز: با سقوط دولت بشار اسد و خلاء سیاسی حاکم بر شام، هراس در عراق در باب احیای توان گروههای رادیکال بالاخص گروه تروریستی داعش افزایش یافته و از همین منظر شرایط در حالت آمادهباش و امنیتی قرار گرفته است.
به گزارش اقتصادنیوز، سقوط ناگهانی دولت اسد در سوریه سراسر منطقه را شوکه کرد و عراق را در حالت آمادهباش قرار داده است.
در حالی که سوریه انتقال سیاسی قدرت به شکلی نامطمئن را آغاز میکند؛ انتقالی که سکانداریاش در اختیار محمد البشیر، نخست وزیر موقت و وزرای موقت دولت نجات سابق سوریه است، بازیگران منطقهای، از جمله عراق، به شدت از پیامدهای احتمالی فعل و انفعالهای شام هراس دارند.
در همین راستا، نشریه مدرن دیپلماسی یادداشتی منتشر کرده و اقتصادنیوز آن را به دو بخش تقسیم کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.
عراق و سوریه؛ همسایگانی با میراثی شوم
برای عراق، احیای احتمالی گروه تروریستی داعش در امتداد مرز مشترک این بازیگر با سوریه خطری فوری است، نگرانی که با آسیبپذیری مداوم این کشور در برابر فعالیتهای گروههای رادیکال ترکیب شده است. در این میان خلاء سیاسی حاکم بر سوریه و عدم قطعیتهای سیاسی حاکم بر این کشور نگرانیها را تشدید کرده است، گزارهای که میتواند قدرتهای خارجی را برای بهرهبرداری از این وضعیت حاکم ترغیب کرده و تعادل داخلی شکننده عراق را بیش از این برهم بزند.
سوریه و عراق عمیقاً توسط ساختارهای اقتدارگرای اسد و صدام حسین آسیب دیدهاند؛ دو رهبری که هر میراثی چون ویرانیهای اقتصادی و چندپارگی اجتماعی به جا گذاشتند. اگرچه در ابتدا با تأسیس حزب بعث در دهه 1940 و ایدئولوژی پان عرب مرتبط بدان به هم گره خوردند، اما پس از آن مسیرهایشان به شدت از هم جدا شد که منجر به رقابتهایی شد که مبارزات ملی مربوطه را تشدید کرد.
در دهه 1970، حافظ اسد و صدام حسین به دشمنان سرسختی تبدیل شده بودند. همسویی حافظ اسد با ایران در طول جنگ ایران و عراق 1980-1988، شکاف را عمیقتر کرد، زیرا دمشق به دنبال مقابله با جاهطلبیهای منطقهای صدام حسین بود. حمله ایالات متحده به عراق در سال 2003 و متعاقب آن فروپاشی رژیم صدام، فصل جدیدی را رقم زد که آغازگر شکافهای فرقهای و گسترش جنبشهای رادیکال در هر دو کشور بود.
جنگ داخلی سوریه که در سال 2011 آغاز شد، فصل دیگری به تاریخ درهم تنیده دو بازیگر افزود. دولت اسد به شدت به اعضای مقاومت عراقی حامی ایران متکی بود که هزاران جنگجوی آنها نقش مهمی در حفظ قدرت اسد در طول جنگ 14 ساله داشتند.
ابومحمد الجولانی، رئیس گروه شورشی حیات تحریرالشام (HTS)، (اکنون خود را احمد الشرع میخواند)، که زمینه را برای سقوط بشار اسد در دسامبر هموار کرد، در یک تغییر چشمگیر به نماد تاریخی که اخیرا رقم خورده تبدیل شده است. جولانی به عنوان یک چهره رادیکال در عراق زیر پرچم القاعده جنگید و در کمپ بوکا ارتش ایالات متحده، کمپی بدنام برای شبکههای شبه نظامی، بازداشت بود.
این گزارهها نشان میدهد که چگونه مسیرهای سوریه و عراق عمیقاً در هم تنیده هستند. از میراثهای اقتدارگرای مشترک گرفته تا نقش گروههای فراملی و رهبران شورشی که بر اثر درگیریها در هر دو کشور شکل گرفتهاند، سرنوشت سوریه و عراق همچنان بر یکدیگر تأثیر میگذارد، حتی زمانی که آنها با عواقب پایدار ساختارهای ویرانگر خود دست و پنجه نرم میکنند.
آمادهباش در عراق
فروپاشی دولت بشار اسد در سوریه نگرانیها را در عراق تشدید کرده، جایی که مقامات به شدت از خطرات ناشی از بیثباتی منطقه آگاه هستند. محمد شیاع السودانی، نخست وزیر عراق، در تماس تلفنیاش با رجب طیب اردوغان، رئیس جمهور ترکیه، همزمان با پیشروی شورشیان به سوی دمشق، بر این نگرانیها تاکید کرد و گفت: «عراق تماشاگر صرف تحولات سوریه نخواهد بود».
او همچنین متعهد شد که عراق "همه تلاش خود را برای حفظ امنیت خود و سوریه انجام خواهد داد" و بر ضرورت حفاظت از عراق در برابر اثرات آبشاری بحران جاری همسایهاش تاکید کرد. برای عراق، خطر بیثباتی حاصل از تحولات شام بیش از سایر بازیگران منطقه است. وضعیت نابسامان سوریه پس از سرنگونی بشار اسد، شرایط را برای احیای قدرت گروه تروریستی داعش مساعد کرده است.
این در حالی است که عراق در برابر خطرات حاصل از هرگونه تهدید در این باره بسیار آسیب پذیر است. 600 کیلومتر مرز مشترک عراق با سوریه در طول تاریخ توسط شبه نظامیان به عنوان مجرای نفوذ، قاچاق اسلحه و جابجایی جنگجویان مورد بهرهبرداری قرار گرفته است. دره رود فرات یک کریدور استراتژیک برای داعش بوده که بارها از بیثباتی منطقه برای تجدید سازمان و حملات ویرانگر خود استفاده کرده است.
رهبران عراقی دلایل زیادی برای نگرانی دارند. حمله داعش در طول جنگ داخلی سوریه پیامدهای فاجعه باری به دنبال داشت که در این میان میتوان به نسل کشی ایزدیها و سقوط موصل و پیامدهای فاجعه بار حاصل از آن اشاره کرد.
امروز، این تهدید محسوس است. فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) ماه ژوئیه هشدار داد که داعش فعالانه در تلاش برای بازسازی تواناییهای خود است. علیرغم نوسانات سطوح قدرت در پنج سال گذشته، داعش حضور ثابتی در صحرای بادیه مرکزی سوریه داشته، منطقهای که همچنان نقطه کانونی نگرانی است.
خلاء پس از اسد در سوریه این تهدید را تشدید کرده و به گروههای افراطی فرصتهایی برای سازماندهی مجدد و بهرهبرداری از ساختارهای امنیتی ضعیف داده است. در این میان، سرنوشت اردوگاهها و زندانهای کردها در شمال شرق سوریه، مانند الهول، لایه دیگری از پیچیدگی را عریان میکند.
این تاسیسات که هزاران عضو خانواده داعش و شبه نظامیان مظنون را در خود جای داده، بمب ساعتی برای رادیکال شدن و ناآرامی است. تلاشهای عراق برای بت فوروارد بازگرداندن شهروندانش از این اردوگاهها قابل توجه است، اما بر دامنه منطقهای تهدید داعش و چالشهای عظیم مدیریت پیامدهای سرنگونی دولت اسد تأکید میکند.
در پی سقوط دولت اسد، ارتش ایالات متحده حملات هوایی متعددی را علیه مواضع داعش در سوریه انجام داده که نشان دهنده تهدید مداوم این گروه در شام است. با این حال، هنوز مشخص نیست که دولت ترامپ از چه استراتژی نظامی در این باره پیروی خواهد کرد و آیا دولت موقت سوریه با ادامه حضور نظامی آمریکا با هدف مقابله با داعش موافقت میکند یا نه.
مسائل پیچیدهتر، آسیب پذیری داخلی عراق است. در حالی که این کشور گامهایی در محدود کردن فعالیتهای داعش برداشته، پناهگاههای امن دیرینه در بیابانهای دورافتاده انبار همچنان به عنوان مناطق نگرانکننده باقی ماندهاند.
علاوه بر این، بیثباتی منطقهای گستردهتر، از جمله تنشهای میان ایالات متحده و ایران که در حملات ضربتی به خاک عراق و سوریه آشکار میشود، جداییناپذیری امنیت عراق از چشمانداز پرآشوب خاورمیانه را برجسته میکند.
در این محیط پرمخاطره، رهبری عراق باید یک نبرد چند جبههای را دنبال کند؛ جلوگیری از ظهور مجدد داعش، رسیدگی به آسیب پذیریهای داخلی و کاهش اثرات آبشاری بحرانهای منطقهای.