اخبار روز

به روزترین خبر ها

اخبار روز

به روزترین خبر ها

حضور اراذل شیک و امروزی در سریال "جان سخت" / انگل‌ها و اراذل چگونه در عرصه آثار نمایشی حکمرانی می‌کنند؟

کاراکترهای سریال"جان سخت" شبیه الگوهای "داریوش"، "پوست شیر" و "یاغی" نیستند و از حیث شمایل، کاملا امروزی شده‌اند اما در توسعه خشونت اجتماعی دست‌کمی از نمونه‌های قبلی ندارند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - مسعود فراستی ۱۷ آذر ۱۳۹۷ در نخستین‌ سال‌های فعالیت‌های پلت‌فرم‌های شبکه نمایش خانگی در گفت و گو با رادیو تهران گفت: سریال‌های این حوزه جز یک کالای شبه مدرن عقب افتاده، چیزی نیست. این سریال‌ها به‌شدت ضد اجتماعی و لمپن پرورند و به قدری افراط دارند که ممکن است به فرهنگ خانواده تبدیل شود. باید مبسوط توضیح بدهم که زن در این سریال‌ها چیست؟ حتی جایی که ظاهراً زن قوی‌تر است، باز هم کالا است. سرگرمی خیلی چیز شریفی است ولی این‌ها زباله‌اند.

 

 

خشم، قتل، دزدی، موضوعاتی است که این روزها تبدیل به اصلی ترین رکن سریال سازی در نمایش خانگی شده است و فیلمسازان گمان می کنند با روایت داستان های اینچنینی می توانند مخاطب بیشتری را جذب کنند!با افزایش تعداد سریال‌های شبکه نمایش خانگی در سال ۱۴۰۰، کنش‌های رسانه‌ای به این رویه افزایش یافت و کیهان در گزارشی با تیتر " «لمپنیسم» در سریال‌های شبکه نمایش خانگی! " رویکردی مشابه با مسعود فراستی را تشریح کرد.

با حضور گنده‌لات‌ها، اراذل و چهره‌هایی که به عنوان توسعه دهنده خشونت نقش قهرمان سریال‌های پلت‌فرم‌ها در سال ۱۴۰۳ را گرفتند این نظریه کاملا تثبیت شد.

لات های و لمپن هایی از اواسط دهه نود شمسی تبدیل به ستاره ها و نمادهای آیونیک سینما شدند و با توسعه تولیدات در شبکه نمایش خانگی این عرصه را از آن خود کردند.

 


رضا درستکار، منتقد سینما درباره اینکه چرا پرداختن به قشر فرودست و شخصیت‌های خلافکار در تولیدات فیلم و سریال چند سال اخیر رونق پیدا کرده است، می‌گوید: چون هیچ اراده یا خطی قرمز در سینما، شبکه نمایش خانگی و تلویزیون درباره پرداختن به لمپنیسم وجود ندارد. البته برای کارهای جدی چرا، اما برای برعکس آن، نه. برای همین به فیلم‌های قداره‌بندی حتی در جشنواره‌ها جایزه می‌دهند! آثاری که ادبیات مبتذل را رونق می‌بخشند، هیکل‌های گنده و نخراشیده و ریش‌های داعشی و تتوهای عجیب و غریب را بدل به مد روز کرده‌اند!

به گفته این منتقد سینمایی، فیلم‌هایی با محوریت لات‌ها و لمپن‌ها از این منظر خوشایند فیلمسازان و مقبول مدیران فرهنگی است چون قرار نیست به جایی جوابی پس بدهند! حتی این فیلم‌ها در جشنواره‌ها هم جایزه می‌گیرند در حالی که فیلم‌های متفکرانه و اندیشمندانه ما با مشکلاتی عدیده مواجه می‌شوند چون در سینمای ایران خیلی کم به فیلمسازان اهل فکر و اندیشه مجالی داده می‌شود و فیلمسازان فیلم‌های الکی خیلی راحت‌تر کار می‌کنند.

لمپنیسم نباید به ارزش بدل شود

این منتقد سینما با تأکید بر اینکه تلاش سینما، عبور از نمایشی شدن و حرکت به سمت واقع‌نمایی و رئالیستی شدن است یادآور می‌شود: در فیلم‌های لمپنی، پرداخت‌ها همه نمایشی و برون‌گرایانه و با پرخاش و عصیان‌های سطحی همراه است. البته پرداختن به قصه‌ها و آدم‌های لمپن و خلافکار ایرادی ندارد اما مشکل اینجاست که کارگردان‌هایی هستند سایت رسمی بت فوروارد که به این موجودات و کارهایشان ارزش هم می‌دهند و با رفتار و کردار اینان، غمخواری می‌شود و لمپنیسم بدل به ارزش می‌شود! و خب! این خیلی غلط است.

 

او توضیح می‌دهد: اگر کارگردانی فکر می‌کند این فیلم‌ها و سریال‌ها تداعی‌کننده همان «قیصر» و «کندو» و امثالهم هستند سخت در اشتباه است چون آن فیلم‌ها روی لمپنیسم و ناهنجاری‌های اجتماعی، ارزش‌گذاری مثبت نمی‌کردند. سینماگر قرار است به سمت اصلاح برود نه اینکه روی شمایل لاتی و ادبیات سخیف ارزش‌گذاری کند، این اشتباه است. کارگردان نباید در موضوع و قصه‌اش به طوری حل شود که در نهایت چنین جا بیفتد که انگار دارد فرهنگ زشت و ناهنجاری‌ها را تأیید می‌کند و اضافه کنم که اغلب لمپن‌ها شاید از قشر پایین بیایند ولی قشر پایین جامعه، اتفاقاً با فاصله‌ای غریب از اینان جدا می‌ایستد.

پیش از انقلاب در تولیدات محوری سینمای ایران با عنوان فیلمفارسی، کلاه‌مخملی‌ها و جاهل‌ها ترکتازی می‌کردند، اما این شخصیت‌ها از حیث ریخت شناسی اجتماعی افراد انگلی (اشاره به یک ویژگی اجتماعی ) نبودند و همگی دارای شغل بودند.

 


روزنامه همشهری در گزارشی با زمینه تقویت لمپنیسم در شبکه نمایش خانگی با نقلی از کتاب لمپنیسم به همین تفاوت‌های بنیادین اشاره می‌کند. نگاه منتقد ایرانی در سال‌های پس از انقلاب به لمپنیسم در سینما، بیشتر تحت‌تأثیر کتاب علی‌اکبر اکبری است. اما حتی کتاب «لمپنیسم» این جامعه‌شناس چپگرا هم به درستی مطالعه نشد.

این نویسنده جامعه‌شناس، لمپن بودن را با انگل جامعه بودن مترادف می‌دانست که مولد نیستند و شغل مشخصی هم ندارند. در فیلم قیصر، فرمان قصاب است. قیصر در جنوب کار می‌کند و حتی برادران آق منگل مغازه ترشی‌فروشی دارند.

لات و لمپن ‌ها بخشی از شخصیت کاراکترهای آیکونیک جریان فیلمفارسی بود اما در سینمای دهه نود این شخصیت‌ها جایگاه معکوسی پیدا کردند و انگل بودن با ویژگی کسب درآمد نامشروع تبدیل به الگوهای اصلی شبکه نمایش خانگی شد.

روزنامه جام جم نیز در گزارشی با اشاره به جایگاه لات و لمپن‌ها می‌نویسد: لمپن از لحاظ روان‌شناسی و جامعه‌شناختی به افرادی گفته می‌شود که شخصیت‌های ضداجتماعی داشته و از جریان عادی زندگی به‌دور هستند. به طور واضح‌تر این‌گونه افراد بدون شغل مشخص، اهل خشونت و برخوردهای فیزیکی هستند و زورگویی و عدم مسؤولیت‌پذیری، بی‌خانمان بودن و به کار بردن ادبیات سخیف از دیگر شاخصه‌های این گروه ذکر شده است.

لمپنیسم در سینمای قبل از انقلاب خود را در فیلمفارسی به صورت عینی و ملموس به نمایش گذاشت. این شخصیت که همواره به سه عنصر ناموس، عصمت و غیرت تکیه داشت، به گونه‌ای به نمایش گذاشته شد که از لمپن، قهرمانی افسانه‌ای ساخت طوری که مردم بخشی از آرزوهایشان را در آنها می‌دیدند و اساسا یکی از کارکردهای فیلمفارسی ساختن قهرمانانی دوست‌داشتنی از شخصیت‌های منفی بود.
فریدون جیرانی نیز در گفتگویی دامنه این لمپنیسم را فراتر از تصور توصیف می‌کند و می‌گوید: این لمپنیسم در فیلم‌های مختلف از جمله فیلم‌های کمدی ادامه پیدا کرد و گفتمانی نیز پشت این لمپنیسم ایستاد و از آنجا آمد تا شنای پروانه. مفهوم انتهای فیلم شنای پروانه که آدم کثیف فیلم غیرتی بود به لمپنیسم موجود در فیلم معنا داد. اما عده‌ای سعی کردند در فیلم که زیربنای طبقاتی نداشت استفاده دیگری کنند و از این لمپن‌ها قهرمانانی بسازند در مقابل قهرمانان اقتدار گریز فیلم‌های معترض امروزی مانند فیلم‌های "عصبانی نیستم"، "لانتوری"، "مغزهای کوچک زنگ زده"، "متری شش و نیم" و "بدون تاریخ، بدون امضا".


روزنامه اعتماد واکنش صریح‌تری به تولید سریالی این آثار با شخصیت‌ها توصیف شده نشان می‌دهد و طی یادداشتی در ۵ آبانماه درباره محصولات شبکه نمایش خانگی نوشت: خشم، قتل، دزدی، موضوعاتی است که این روزها تبدیل به اصلی ترین رکن سریال سازی در نمایش خانگی شده است و فیلمسازان گمان می کنند با روایت داستان های اینچنینی می توانند مخاطب بیشتری را جذب کنند!

تولیدکنندگان چهار سریال (گردن زنی)، (بازنده)، (غربت) و (داریوش) که به تازگی از سه پلتفرم اصلی نمایش خانگی پخش شده‌اند در یک هدف مشترک هستند: خشونت!
در واقع انگل‌ لمپن‌ها فرصت توسعه خشونت اجتماعی را تشدید می‌کنند. وب سایت تحلیلی – خبری رویداد۲۴ درباره توسعه نسبت خشونت و سریال‌های شبکه نمایش خانگی می نویسد: شمار سریال‌های با محتوای خشونت روز به روز بیشتر می‌شود. طبیعی است که مشاهده این میزان از خشونت در سریال‌هایی که شبکه خانگی پایش را به خانه‌های مردم باز کرده، تاثیر قابل توجهی در وضعیت روحی جامعه و میزان جرم و جنایت خواهد داشت.

سریال‌هایی که در پلتفرم‌های مختلف ساخته می‌شوند، یک نکته مشترک دارند و آن هم پرداختن به خشونت است. بعد از سریال‌های عرق سرد، یاغی، پوست شیر و زخم کاری، حالا سریال‌های تازه شبکه خانگی قصه‌هایی را با محتوای خشونت‌آمیز ارائه می‌دهند.روزنامه جوان نیز در تعریض به این وضعیت در همان روز انتشار این گزارش در رویداد ۲۴ می‌نویسد: «سریال‌هایی که در پلتفرم‌های مختلف ساخته می‌شوند، یک نکته مشترک دارند و آن هم پرداختن به خشونت است. بعد از سریال‌های عرق سرد، یاغی، پوست شیر و زخم کاری، حالا سریال‌های تازه شبکه خانگی قصه‌هایی را با محتوای خشونت‌آمیز ارائه می‌دهند. اما اینکه این همه تمایل زایدالوصف به خشونت آن هم برای مخاطب ایرانی که از فرهنگی عاطفی و دینی برخوردار است، چه نسبتی دارد، سؤالی است که باید از نویسنده‌ها و تهیه‌کننده‌های این آثار پرسید و دلایل آن را جویا شد.»

«جوان» در پایان این گزارش سینما و شبکه خانگی را متهم اصلی ترویج خشونت در جامعه دانسته و معتقد است که این قبیل سریال‌ها سبب افزایش جرم و جنایت در خانواده‌های متاثر از فرهنگ غربی می‌شود. این نگاه «جوان» سبب نمی‌شود که اصل انتقاد یعنی زیان تمرکز بیش از حد بر خشونت در فیلم‌سازی کشورمان را نادیده بگیریم.

روزنامه قدس توصیف متفاوتی به جولان لات‌ولمپن‌ها دارد و بروز آنان را فراتر می‌داند و رخنه کردن آنان را در سریال‌های کمدی مورد پرسش قرار می‌دهد و می‌نویسد: رفتن به سراغ درمانده‌های اجتماعی به ویژه در میان طبقه فرودست جامعه، نه با هدف بازنمایی تحلیلی، انتقادی و آسیب‌شناسانه اجتماعی که به قصد کاسبی، این روزها اپیدمی تولید فیلم و سریال توسط جماعتی شده که دست در دست لمپن‌ها، زورگیرها و خلافکاران برای پر کردن جیب خود از پول ملت، پاهای کوتاه خود را از سینما و تلویزیون تا شبکه خانگی دراز کرده‌اند تا با مطرح کردن زورگیرها و خلافکاران ضد فرهنگ لمپنیسم و تنزل سطح سلیقه مخاطب، کیسه‌های خود را پر کنند.

 

با این حجم از انتقادات، ترویج و تکثیر زیست‌ خشن این شخصیت‌ها و نمایش هفتگی آنان متوقف نمی‌شود. "جان سخت" در گونه «لات و لمپن‌»های امروزی، از فردا در شبکه نمایش خانگی خودنمایی خواهندکرد.

سریال "جان سخت" فیلم‌نت ادامه همین روند است با این تفاوت که زیست اراذلی رنگ و بوی امروزی دارد. کاراکترهای این سریال شبیه الگوهای "داریوش"، "پوست شیر" و "یاغی" نیستند و از حیث شمایل، کاملا امروزی شده‌اند اما در توسعه خشونت اجتماعی دست‌کمی از نمونه‌های قبلی ندارند.

ورود ناامیدکننده‌ حسن فتحی به ژانر وحشت/ آیا «ازازیل» شکست دیگری برای نماوا است؟

به همان اندازه که ایده‌ی تبلیغاتی جنجالی «ازازیل» بازخورد مثبت نگرفت، خود سریال هم تا این‌جا چنگی به دل نمی زند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق- ژانر «وحشت» (horror) یک ژانر اصلی در سینمای تجاری امروز دنیاست که در کنار ژانرهای چون ابر-قهرمانی و علمی-تخیلی، یکی از منابع اصلی پولسازی در صنعت سینما به حساب می آید.

متاسفانه در سینمای ایران، این ژانر محبوب و پرفروش در دنیا (که طرفداران سرسخت و پرو پاقرص خود را دارد)، بسیار مهجور و مغفول است و نمونه‌های ایرانی این ژانر، از انگشتان یک دست فراتر نمی‌رود. این در حالی است که یکی از منابع غنی برای ساخت فیلم‌های این ژانر، باورهای آیینی و فولکلوریک و اسطوره‌های کهن اقوام مختلف است و کشور ما، با تکثر قومی، آیینی و زبانی، غنای اسطوره‌ای و ادبیات فولکلور، می‌تواند یکی از قطب‌های تولید فیلم در این ژانر باشد. کشورهای شرق آسیا با استفاده از همین منابع غنی فولکلور خود، فاز سینمای وحشت را در دنیا، در دهه ۱۹۹۰ تغییر دادند و خود در این ژانر صاحب سبک شدند (به ویژه ژاپنی‌ها). فیلم «حلقه» (۱۹۹۸)، نقطه عطفی در ژانر وحشت در سینمای دنیا شد و برخی فیلم‌های شاخص ژاپنی و کره‌ای که در این سال‌ها در ژانر وحشت ساخته شدند، نه تنها هالیوود را زیر سایه خود بردند، که سینمای آمریکا را وادار به تقلید و بازسازی مصادیق موفق سینمای وحشت شرق آسیا نمودند.

در خود ایران هم، هرگاه باورهای آیینی و اسطوره‌ای با مولفه‌های سینمای وحشت ترکیب شدند، نمونه‌های موفقی چون «شب بیست و نهم» (حمید رخشانی/ ۱۳۶۸) و «خوابگاه دختران» (محمدحسین لطیفی/۱۳۸۳) رقم خورد، اما حیف که این نمونه‌ها و مصادیق بسیار انگشت‌شمار هستند. مصداق دیگر این ژانر، فیلم «حریم» (رضا خطیبی/۱۳۸۸) و فیلم خوب «پوست» (برادران ارک/۱۳۹۷) بودند.

در هفته‌های اخیر، یکی از ماجراهایی که تا جدی در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها جنجالی شد، ایده‌ی تبلیغاتی خاص سریال جدیدی از پلتفرم نمایش خانگی «نماوا» بود. این ایده که با به کارگیری شیوه‌ی «مستندنمایی»، برای تبلیغ پیش از انتشار سریال «ازازیل» در ژانر وحشت، ساخته‌ی حسن فتحی به کار گرفته شد، به نظر خام و ناپرورده بود و در مجموع چندان نظر مثبت مخاطبان را جلب نکرد و چنگی به دل نزد. لیکن مشکل اصلی «ازازیل» آن است که خود سریال هم بعد از انتشار دو قسمت، چنگی به دل نمی زند.

 

در وهله نخست، بازی‌های در «ازازیل»، علی‌رغم گزارش‌های منتشرشده از دستمزدهای بالا و رکوردی بازیگران، بسیار معمولی، نچسب و باری‌به‌هرجهت است. بازی پریناز ایزدیار، تا به این‌جا، هیچ نقطه‌ی برجسته و هیچ ارزش افزوده‌ای نسبت به کلیشه‌ی معمول نقش‌آفرینی او ندارد (زنی خود-اتکا، خوش‌قلب و در عین حال بداقبال در زمینه‌ی شریک زندگی).

در سکانس جراحی هم متاسفانه بازی او بسیار تصنعی و جنس دیالوگ‌گویی او طوطی‌وار است و به نظر می رسد که خود ایزدیار، خویش را در نقش یک پزشک جراح باور نکرده است. بگذریم از این که، یک جراح زنان و زایمان، به طور معمول بیمارانی را که قبلا ویزیت کرده است و تحت درمان او بوده‌اند را برای جراحی به بیمارستان فرا می خواند و چنین نیست که بیمار تحت عمل را نشناسد و از کادر اتاق عمل اسم او را بپرسد و بعد تازه بگوید، «شنیدم تو دو تا بچه داری!».

 

بازی بابک حمیدیان حتی از پریناز ایزدیار هم کلیشه‌ای‌تر و در عین‌حال، سطحی‌تر است. او نقش همسر شبه‌روشنفکر و خل و چل با رفتار و بیان عصبی را پیش‌تر هم زیاد بازی کرده است و اصولا «ازازیل» مطلقا نمود و جایگاهی در کارنامه بازیگری حمیدیان نخواهد داشت.

پیمان معادی هم که دیگر زیادی با دوربین خودمانی و بی‌تکلف است! به این معنی که اصلا فشاری به خود نمی آورد و همان کنش‌ها، همان طرز نگاه، همان آکسان‌گذاری در بیان دیالوگ‌ها، همان لحن تصنعی مثلا بی‌تفاوت و دارای اعتماد به نفس را از او می بینیم که از «ابد و یک روز» و «متری شش و نیم» تا «افعی تهران» و همین «ازازیل» عینا تکرار شده است. نه طراحی شخصیتی، نه علامت مشخصه‌ای، نه تیکی نه تغییر لحنی...هیچ.

بدترین بازی مجموعه تا به این‌جا، از آن کتانه افشاری‌نژاد، بازیگر نقش الهام، است: اغراق‌آمیز، به شدت برونگرا و متکی بر میمیک صورت و بدون هیچ‌گونه تمایزی از نقش‌ به شدت تکرار و مستعمل «زن لوندِ بدجنسِ اغواگر» که نمونه آن را در فیلم‌ها و سریال‌های بسیار زیادی دقیقا با همین تیپ و رفتار دیده‌ایم.

سریال در قسمت دوم حتی دچار مشکلات فنی مثلا در رج زدن است. شوکا از کلانتری که خارج می شود، هوا کاملا روشن و در بهترین حالت موقع ظهر است و او سوار خودروی امیر می شود، اما سکانس بعدی، شوکا را در خودروی امیر در راه منزل می بینیم که هوا تاریک شده است!

 

اصلا علت پیوند شوکا با مانی چیست. چه چیز او را کنار این مرد عیاش، هرزه و بی مسوولیت نگه داشته است!؟ حتی ابهام جدی در انگیزه‌های شوکا و مانی در مماشات و مدارای بیش از حد با الهام و دوست پسر زمخت و بی‌تمدن او وجود دارد. حمید(پاشا جمالی) کجای داستان این زوج است؟

به پریناز ایزدیار داشتن پسر بیست و چندساله می آید یا به بابک حمیدیان؟ به قول سرگرد شریفی(پیمان معادی)، چطور ممکن است زنی تحصیل‌کرده و به نظر هوشمند همچون شوکا، ابدا به حضور زنی با سر و وضع و عشوه و غمزه‌ی الهام در یک درمانگاه خیریه و بعد به فاصله‌ی کمی، حضور همین زن در همساگی خود مشکوک نشده است. تازه باید در نظر گرفت که الهام رفتاری به شدت برونگرا، اغراق‌آمیز، طعنه‌زن و جلف دارد و به راحتی از یاد نمی رود.

به بیان دیگر، منطق اثر در این زمینه به شدت می لنگد. به هر حال، مشخصا این نوع روابط به شدت رنگ و بوی فرنگی دارد که با اسامی فارسی و حجاب بازیگران، ایرانیزه شده است. صحنه‌ای که مهران(بهرنگ علوی) تولد مانی را رسما به گند می کشد و او را تحقیر می کند، هیچ صدایی از شوکا یا خود مانی(که از قضا بسیار عصبی و پرخاشگر هم تصویر شده) یا مهین(گوهر خیراندیش) یا حمید در نمی آید و این حقیقتا غیرمنطقی و باورناپذیر است. بگذریم از این که کلیت صحنه نیز باز به شدت گروتسک و ابزورد است و بیشتر نوعی گرته‌برداری از فیلم‌های خارجی.

 

حضور وهم‌آور زنی سرد و خاموش که به ناگهان(به ضرب موسیقی و افکت صوتی و زوم هندی!) صورتش خونالود و ترسناک می شود، یک المان بسیار دستمالی‌شده و کلیشه در سینمای وحشت است که به واسطه‌ی کثرت استعمال، اثرگذاری خود را از دست داده است.

تازه باید این نکته مهم را هم به فیلمساز محترم یادآور شد، که هر ژانری، منطق دراماتیک و قواعد خاص خود را دارد. اگر قرار است در یک اثر سینمایی، موجودی ماورایی(جن، شبح، غیرارگانیک و...) را به تصویر بکشیم، نحوه‌ی تجلی او مشمول قواعد خاص خود است. یعنی چنین موجودی، به همان سان که بر کودک جلوه می کند، بر پدر او سایت رسمی بت فوروارد ظاهر نمی شود، چرا که دیدن چنین موجوداتی مستلزم داشتن توانایی خاصی است و اصولا تفاوت موجودات غیرارگانیگ با انسان‌ها و موجودات مادی در همین است.

اما در سریال جناب فتحی، پدر همه به سادگی همان چیزی را می بیند که کودک(احتمالا با این توجیه که ادراک شهودی قوی دارد و اصطلاحا چشم سوم او باز است) می تواند ببیند، که این کاملا اشتباه و گمراه‌کننده است.

 

در مجموع، دو قسمت نخست «ازازیل» فاقد لحظات «ترسناک» به مفهوم پذیرفته‌شده‌ی این ژانر است و این ضعف فاحش و بنیادینی برای سریالی است که حتی کمپین تبلیغاتی پیش از انتشار آن هم تاکید بر «وحشت‌آفرین» بودن آن داشته است.

غریبه بودن فضای فیلم و جنس بیگانه‌ی عناصر مثلا «وحشت‌زا» هم معضل دیگر «ازازیل» است. حقیقتا از کارگردان کهنه‌کار، اهل مطالعه و باتجربه‌ای چون حسن فتحی، که آثاری چون «مدار صفر درجه» و «پهلوانان نمی میرند» و «روشن‌تر از خاموشی» را، با وام‌گیری از اجزای مختلف فرهنگ ایرانی، در کارنامه دارد، دور از انتظار است که از عناصر بومی سینمای وحشت در میراث مکتوب و سنت‌های شفاهی ایران‌زمین ناآگاه بوده باشد.

کشوری که حتی دانشمند اسطوره‌ای آن(ابن سینا) یا حکیم بزرگی چون شیخ بهایی درباره علوم غریبه و ماورا رساله نگاشته‌اند و انبوهی مکتوب و لوح و نگاره در باب جهان ماورا و و امور متافیزیکی در فرهنگ آن وجود دارد، خود می تواند قطبی در تولید آثار سینمایی و تصویری در این ژانر باشد. از همین رو، عاریت گرفتن عروسک‌هایی با شکل و شمایل نامانوس و ناآشنا(از سینمای وحشت ژاپن به احتمال قوی- تا بدین‌جا حضور این عروسک، برخلاف سینمای وحشت شرق آسیا، کارکرد عملکردی یا نشانه‌شناختی خاصی هم نداشته است)، عمارت‌هایی که در آن‌ها پارتی برگزار می شود و کودک را در اتاق خواب بالا به حال خود می گذارند، پلیسی که در اوقات فراغت در ارکستر سمفونیک پیانو می نوازد(کار یک کارآگاه دایره قتل آن‌قدر وقت‌گیر، فرساینده و تمام‌وقت هست که فرصت برای پیگیری موسیقی آن هم به قدری حرفه‌ای، تا حد نوازندگی در ارکستر، نگذارد.)، مرد نیمه‌برهنه‌ای که پشت پنجره می رقصد و...همه عناصری از فرهنگ‌های دیگر هستند که در «ازازیل» به صورت کولاژ کنار هم چسبانده شده‌اند.

 

نوع روابط هم بسیار عجیب و غریب و ناکجاآبادی است. ما دقیقا نمی دانیم مهین(گوهر خیراندیش) چه نسبتی با مانی(بابک حمیدیان) دارد، اما از صحبت‌های این زن می شود فهمید که نسبتی نزدیک دارد(مثل مادر اوست) و خب، داستان حرکت دست زننده‌ی مانی در فیلم نسبت به این زن، نقل رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی شد.

با هر معیاری، این حرکت زشت و زننده و مطلقا دور از فرهنگ ایرانی است که یک مرد ایرانی نسبت به بانویی موسفیدکرده از نزدیکانش چنین حرکت زننده‌ای بکند که آشکارا دلالت جنسی دارد(حقیقتا حسن فتحی با چه توجیهی این صحنه‌ی مبتذل را در فیلم خود گنجانده است؟) حتی در قبایل بدوی آمازون هم بسیار بعید و دور از ذهن است که مردان قبیله با زنان مسن و محترم قبیله چنین شوخی زننده‌ای صورت دهند چه برسد به فرهنگ ایرانی.

به هر حال، نفس ورود کارگردان باسابقه و کاربلدی چون حسن فتحی(که آثار شاخصی در کارنامه به یادگار گذاشته) به یک ژانر تازه(آن هم در زمانه‌ای که نمایش خانگی در تسخیر ژانر فلاکت و اوباش و گنگستربازی‌های بی‌پایان «مالک» و «سمیرا» است)، غنیمت است، اما انتظاری که از تجربه، سابقه و خلاقیت فتحی می رفت، در دو قسمت نخست «ازازیل» برآورده نشد و خروجی کار تا این‌جا در حد و اندازه‌ی خود فتحی هم نبود.

جهانگیر کوثری با رگ‌های آبی، رگ فروغ فرخزاد را زد

بخش نمایش ویژه فجر را می‌توان چراغ سبزی از سوی مدیریت تازه سینما به بخش خصوصی تلقی کرد که درب‌های جشنواره همچون گذشته با فیلترهای قشری و طایفه‌ای مسدود نشده است.


سرویس فرهنگ و هنر مشرق - بخش خارج از مسابقه جشنواره فیلم فجر به فیلم‌هایی اختصاص دارد که به بهانه مختلف یا از نمایش عمومی آن در چند سال اخیر پرهیز شده یا اینکه امکان نمایش نداشته‌اند و این بخش به یکی از مهمترین رویدادهای فیلم فجر تبدیل شد.

سازندگان عوامل فیلم «علت‌مرگ نامعلوم» که چندی قبل اکران سراسری گرفت، اخیرا این موضوع را با رسانه‌ها مطرح کرده‌اند که حامیان مالی فیلمشان به شرط حضور در جشنواره از این فیلم حمایت کرده‌اند. ترفند خاص «نمایش ویژه در جشنواره» فیلم‌هایی که در نمایش عمومی با چالش جدی مواجه شده‌اند، راهبردی موثر برای دعوت دوباره بخش خصوصی برای تولید آثار سینمایی است.

در کلان‌نگری راهبردی در حوزه فرهنگ، باید به این موضوع توجه داشت که خروج بخش خصوصی از حوزه سینما به کوچ سرمایه‌گذاران به شبکه نمایش خانگی منجر خواهد شد، لذا سازمان سینمایی در مسیر پیش‌رو، سرمایه‌گذارانی که طی چند سال اخیر و پس از شیوع کووید از سینما، به شبکه نمایش خانگی نقل مکان کرده‌اند را با تعاملی ویژه به این حوزه بازگرداند. لذا بخش نمایش ویژه فجر را می‌توان چراغ سبزی از سوی مدیریت تازه سینما به بخش خصوصی تلقی کرد که درب‌های جشنواره همچون گذشته با فیلترهای قشری و طایفه‌ای مسدود نشده است.

از طرفی نمایش این فیلم‌ها تدبیری است که مسیر هر گونه مخالف‌خوانی را مسدود خواهد کرد. نمایش فیلم «رگ‌های آبی» نمونه قابل مصداقی که به مانع بزرگی برای هر گونه فرصت‌طلبی تبلیغاتی برای سازندگان آثار ضعیف خواهد شد.

یکی از فیلم‌های پرحاشیه بخش خارج از مسابقه و نمایش ویژه فیلم رگ‌های آبی به کارگردانی جهانگیر کوثری (گزارشگر سابق فوتبال) است که به برش‌هایی از زندگی فروغ فرخ‌زاد می‌پردازد.

این فیلم یکی از آثار پرحاشیه‌ای بود که با انتشار نخستین تصاویر از باران کوثری(دختر کارگردان) در نقش فرخ‌زاد در فضای مجازی مورد اعتراض گسترده طرفداران این شاعره قرار گرفت.

شمایل ظاهری کوثری هیچ شباهتی به این فرخزاد ندارد و نکته جالب اینجاست که او چندی قبل در سریال شبکه مخفی زنان نقش پروین اعتصامی را ایفا کرد. همین موضوع به دستمایه طنز در فضای مجازی تبدیل شد تا شباهت ظاهری این بازیگر به اعتصامی بیشتر تایید شود تا فروغ فرخزاد.

اما آنچه به حواشی این فیلم دامن زد اظهارات جهانگیر کوثری بود. او چندی قبل درباره عدم نمایش این فیلم در حاشیه ویژه‌برنامه «یورو ۲۰۲۴ آپارات اسپرت» با اشاره به سرنوشت اکران فیلم «رگ‌های آبی» گفت: «من شخصا فیلم خود را در همان شرایط هم ساخته‌ام اما قطعا در دوران جدید، هم خودم و هم خانم بنی‌اعتماد حضور جدی‌تری در میدان خواهیم داشت. اینکه فیلم «رگ‌های آبی» ‌ هنوز اکران نشده هم دلیلش ممنوع‌التصوری باران است. باران کوثری امروز علاوه‌بر ممنوع‌التصویری، ممنوع‌الپوستر و ممنوع‌الخروج هم هست و به همین دلیل شخصا فیلم را به جشنواره تورنتو بردم و آنجا فیلم را اکران کردیم. با وجود همه این محدودیت‌ها همین فیلم را هم در آینده اکران خواهیم کرد.»

به فاصله انتشار این اظهارنظر مدیرکل نظارت بر نمایش فیلم سازمان سینمایی در خصوص ادعای تهیه‌کننده «رگ‌های آبی» درباره ممنوع التصویر بودن بازیگر اصلی این اثر و عدم اکران فیلم مذکور واکنش نشان داد.

او در این مورد گفت: «آیا طی یکسال اخیر، دو فیلم از بازیگری که شما ممنوع‌التصویر خوانده‌اید، اکران نشده است؟ فیلم «گیج‌گاه» در تاریخ ۱۲ مهرماه ۱۴۰۲ اکران شده و ۱۶۵ روز نیز به روی پرده سینماها بوده و به سایت رسمی بت فوروارد شهادت تهیه‌کننده و کارگردان این اثر بیشترین مساعدت برای بهتر دیده شدن آن صورت گرفته است. همچنین فیلم «عامه پسند» نیز با حضور این بازیگر در تاریخ ۱۷ آبان ماه ۱۴۰۲ اکران و تا ۱۲۵ روز روی پرده بوده است.

پروانه نمایش فیلم «رگ‌های آبی» در دولت سیزدهم صادر شده است. آیا شما برای دریافت مجوز اکران اقدامی کرده‌اید؟ چنانکه اگر اقدام کرده‌اید بفرمایید چه زمانی بوده و به کدام مدیر مربوط مراجعه شده است؟ شورای صنفی که مسئول اکران فیلم‌هاست چرا از درخواست شما بی‌خبر است؟ بنده هم که مسئول امور مربوط به اکران هستم به یاد ندارم حضرتعالی برای این منظور مراجعه و یا درخواستی ارائه داده باشید! »

توییت فاطمه پاقلعه‌نژاد (روزنامه‌نگار حوزه فرهنگ) درباره فیلم رگ‌های آبی
با تدبیر مسئولان جشنواره این فیلم در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر نمایش داده شد تا بازی تبلیغاتی بسیار کلیشه‌ای و کهنه «تمارض فرهنگی» خنثی شود. فیلم در سالن برج میلاد نمایش داده شد و با انتقادات گسترده اهالی رسانه و منتقدان مواجه شد تا عیار پایین اثر هویدا شود.

احسان ناظم بکایی منتقد درباره این فیلم نوشت : مهر توقیف، فرصت مناسبی برای فیلم هاست تا ولو بواسطه ساختار از هم پاشیده، مورد اقبال قرار بگیرند و فیلم فروغ چنین است. فیلمی که بهتر می بود سازندگانش خودخواسته آن را توقیف می کردند و در کمد خانه شان نگه می داشتند. فیلم چنان از پای بست ویران و بی محتواست که نه فیلمبرداری کلاری و نه تدوین عبدالوهاب و نه حتی بازی باران کوثری نتوانسته آن را نجات بدهد. فیلمی که می توانست به مانند فیلم پروین در جشنواره پارسال، پرتره مطلوبی از یک شاعره معاصر دیگر باشد ملغمه درهمی است که نه به معرفی فروغ فرخ زاد منجر شده و نه در روایت امروزی شخصیت فروغ موفق بوده است. ما اصلاً در این فیلم متوجه چرایی حالات فروغ نمی شویم و نه اثری از پسرش کامیار می بینیم و نه می فهمیم چرا با شاپور به اهواز رفته است. از همه عجیب تر مخاطبی که اطلاعات عمومی درباره او ندارد اصلاً نمی فهمد که فروغ در جریان تصادف رانندگی در قلهک کشته شده است!

احسان طهماسبی مجری برنامه اکران در واکنش به محتوای عقیم و ضد روایت فیلم در متنی کوتاه اشاره می‌کند: خودسانسوری و در عین حال فرار از ممیزی در مواجهه با زندگی فروغ فرخزاد اولین مشکلی است که گریبان جهانگیر کوثری در رگ‌های آبی را گرفته است. نمایش روزهای طلایی زندگی فروغ بدون حضور ابراهیم گلستان و نپرداختن به تمام ابعاد زندگی او که عاملی برای “فروغ فرخزاد” شدن است در این فیلم مغفول مانده است و پرهیز از نمایش این موضوعات و موارد مشابه باعث شده فیلم به اثری قابل‌توجه و تاثیرگذار از زندگی فروغ بدل نشود و به طورکل پرتره ای کم‌مایه و کم‌جان از شاعری کم‌نظیر باشد. اما شخصیت کاریزماتیک فروغ و شناخت مخاطب فهیم از کدهای اصلی زندگی او (که در فیلم بدان اشاره شده است)، تنها عاملی برای پیگیری مخاطب و همراهی با فیلم تا دقایق پایانی رگ‌های آبی نیست. درک درست باران کوثری از نقشی که ایفا کرده و توجه او به ظرافت‌های رفتاری و اخلاقی فرخزاد را باید مهم‌ترین نکته مثبت فیلم دانست.

جهانگیر کوثری در نخستین تجربه خود در قامت فیلمساز سعی کرده به یکی از شخصیت‌های مهم ولی ممیزی‌دار از نظر سیستم فرهنگی کشور بپردازد نتیجه آن شده که علاوه بر محدودیت‌های وزارت ارشاد در نمایش بخش‌هایی از زندگی فروغ فرخزاد، گویی شخص فیلمساز نیز در تصویر کردن زندگی فروغ با خودسانسوری مواجه شده و نتیجه پرتره‌ای ناقص و الکن است که خیلی بیشتر و کاملتر میتوان همین اطلاعات را درباره این چهره از صفحه ویکی پدیای او بدست آورد.کوثری علاوه بر ضعف در محتوا در فرم و ساختار هنری نیز موفق عمل نکرده است. اینکه او سعی داشته خلاقیت‌های ساختاری در روایت داستانی خود اعمال کند قابل فهم است اما این گونه تجربه‌گرایی و هنری‌نمایی به نظر به کلیت فیلم ضربه زده و نتیجه آن شده که با فیلمی نمایشی و اطواری روبرو شویم که قصد داشته در ساختار و فرم پیشرو باشد اما به دلیل نابلدی، نتوانسته ایم ایده را اجرایی کند.

بازی باران کوثری با وجود تلاش زیاد این بازیگر در ایفای نقشی متفاوت از یک زن آرام شاعر مسلک و سختی کشیده، در امتداد ساختار نمایشی و تصنعی فیلم قرار میگیرد و به نظر تلاش‌های کوثری در این نقش نتوانسته بازی یکدست و باورپذیری که شمایل فروغ فرخزاد را ترسیم و تصویر میکند به نمایش در اورد.

«سام فرخزاد» برادرزاده‌ی فروغ فرخزاد؛ با انتشارِ متنی پیرامون «رگ‌های آبی» نوشت:
«این فیلم نه تنها نتوانست زندگی فروغ فرخزاد را درست روایت کند، بلکه به نوعی خیانت به یاد و خاطره او بود. فروغ، شاعری که با جسارت و صداقت، دنیای شعرِ فارسی را تکان داد، در این فیلم به یک شخصیت فرعی در داستانِ عشقش تبدیل شد! جای خالیِ شعرها، فیلم‌سازی‌ها و دغدغه‌های اجتماعی‌اش در این فیلم به شدت احساس می‌شد.

فروغ، بیشتر از این بود. او زنی بود که با کلماتش مرزها را شکست و با دوربینش واقعیت‌ها را نشان داد. این فیلم نه تنها نتوانست عمقِ وجود او را نشان دهد، بلکه تصویری سطحی و نادرست از او ارائه کرد.

به عنوانِ عضوی از خانواده‌ی فروغ معتقدم این فیلم نتوانست حق مطلب را درباره او ادا کند. فروغ فرخزاد شایسته یک روایتِ واقعی و احترام‌آمیز بود، نه این داستان عاشقانه کلیشه‌ای و بی‌عمق. »

تا قبل از نمایش فیلم در نمایش‌های ویژه جشنواره، سازندگان با نمایش‌های رسانه‌ای، مظلوم‌نمایی (با محوریت ممنوع الکاری باران کوثری) و مخالف‌خوانی، ضعف‌های ساختاری و محتوایی اثرشان را پوشش دهند، اما با ترفند نمایش های ویژه، سازندگان نمی‌توانند رویه تمارض و مظلوم نمایی را ادامه دهند. با این حال در رویکردی مصلحانه پروانه نمایش فیلم صادر شده و به زودی اکران عمومی خواهد شد تا با شکست این فیلم در گیشه خط بطلانی روی ادعای بعدی سازندگان کشیده شود.

تمسخر فرهنگ ملی در دستپخت محمد چرمشیر/ ایرانی‌ها در انیمیشن "ژولیت و شاه" دراکولا شدند؟

انیمیشن «ژولیت و شاه» پوشش ایرانی را ترسناک و دراکولاگونه معرفی می‌کند و فرهنگ غنی نمایش ایرانی را مورد پرسش قرار داده است.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق -چهل و سومین جشنواره بین‌المللی فیلم فجر در حالی به نیمه‌راه خود رسیده است که تاکنون از میان چهار فیلم پویانمایی حاضر در این فستیوال مهم سینمایی کشور دو اثر آن در کاخ جشنواره برای اهالی رسانه و منتقدان اکران شده است.

افسانه سپهر نخستین پویانمایی‌ای بود که در دومین روز از جشنواره اکران شد، فیلمی با قصه‌ای از دل اسطوره‌ها و قهرمانان ایرانی روایتگر حماسه‌سازی‌های یک نوجوان ایرانی برای نجات خانواده و جامعه خود بود اما هر چه افسانه سپهر از امید، اصالت و فرهنگ غنی ایرانی سخن به میان آورده بود دومین پویانمایی بانام "ژولیت شاه"، به نظر می‌رسد با هویت ایرانی تعارض گفتمانی دارد.

 

"ژولیت شاه" داستان فرنگ رفتن ناصرالدین‌شاه و دعوت از یک گروه نمایشی برای اجرای تئاتر در ایران است، گروهی که به‌محض ورود به کاخ گلستان، شاه ایران شیفته دختر فرانسوی‌اش می‌شود و دختر با استفاده از این موقعیت برای پیش برد هر چه‌بهتر اجرایشان همراه او می‌شود تا جایی که نامزد این دختر نیز از او دل می‌کند.

در این فیلم که ظاهراً برای گروه سنی کودک و نوجوان ساخته‌شده حاوی زیر متن‌های قابل‌تأملی است که عملاً آن را به یک بیانیه سیاسی در ادامه ماجرای کشف حجاب و رویکرد غربی آن بدل کرده است.


فیلمی که در آن از یک‌سو به قومیت‌های ایرانی به‌صراحت توهین می‌کند، پوشش ایرانی را به نوعی ترسناک و دراکولاگونه معرفی می‌کند وفرهنگ غنی نمایش ایرانی را مورد توهین و تمسخر قرار می دهد و درنهایت شخصیت اول آن‌که یک دختر غربی است را قهرمان و منجی مردم ایران برای خروج از این وضعیت می‌داند.


تمام این فکت ها و برداشت‌ها شاید تا انتهای کار حتی برای بدبینانه‌ترین مخاطب نیز تصورات ذهنی به شمار می‌رود اما وقتی در تیتراژ پایانی نام "محمد چرم شیر" به‌عنوان یکی از نویسندگان دیده می‌شود دیگر جای هیچ‌گونه شک و شبیه ای را برای مشخص شدن آنچه تصور می‌شد باقی نمی‌گذارد.

نویسنده و کارگردان تئاتری که مواضع عجیب و غریب او بسیار مشهود است و به گفته خودش پس از قائله مهسا امینی مادامی‌که بازیگران زن مجبور باشند باحجاب به روی صحنه بیایند تئاتر کار نخواهد کرد.

باوجود چنین فردی کاملاً مشخص است هر آنچه پس از اکران در بین اهالی رسانه و منتقدان در کاخ جشنواره مورد گفتگو و بحث قرارگرفته بود نه تصورات ذهنی بلکه واقعیت‌های عینی است که در قالب یک اثر هنری قرار است به خورد کودکان و نوجوانان ایرانی داده شود.

 

مخاطب در "ژولیت شاه" با شمایلی از یک دختر فرانسوی روبه‌رو می‌شود که در گفتار و رفتار از دختران ایرانی به‌مراتب بالاتر و اصطلاحاً سرتر است تا جایی که حتی یکی از دختران شاه نیز که به این شخصیت علاقه پیدا کرده و در بسیاری از صحنه‌ها این دختر فرنگی را الگو خود قرار داده و همانند او بدون حجاب حضور دارد. در این انمیشن از درباریان گرفته تا مردم کوچه و بازار همگی شبیه هم هستند و از یک پوشش بهره می‌برند پوششی که در فیلم همانند دراکولاهایی به نظر می‌رسند که در کل مدت فیلم فارغ از منش و رفتارهای هر کاراکتری، نوع پوشش آنان نمادی از عقب‌ماندگی‌ است.

موضوعی که مطابق با تاریخ روایت فیلم، سال‌ها بعد به همان دلیل ماجرای کشف حجاب رضاخانی به وقوع می‌پیوندد و این المان به‌صورت کاملاً تعمدی توسط نویسنده و کارگردان در فیلم گنجانده‌ شده تا مخاطب به‌خصوص گروه سنی نوجوان با همزادپنداری این اثر از اقدام رضاخان در کشف حجاب بانوان حمایت کند.

 

در واقع وقتی دنیای نویسنده این پویانمایی و کنش‌های سال‌های اخیر او را بررسی کنیم درخواهیم یافت که چرا چنین زاویه‌ای با مقوله حجاب در این انیمیشن طراحی شده است. در پویانمایی "ژولیت شاه" نوعی سوء گیری قابل تامل درباره پوشش سنتی و تشبیه آنان به دراکولا کاملا بحث برانگیز است.

نقد دیگری که به این انیمیشن وارد است، نگاه نه چندان قابل قبول به قومیت‌ها ازجمله شیرازی‌ها و آبادانی ها است، تا جایی که از رمال و جادوگر با لهجه آبادی گرفته تا یکی از زنان درباری که لهجه شمالی دارد، قومیت‌ها به سخره گرفته می‌شوند.

اما نقطه عطف این سلسله توهین‌ها به نمایش ایرانی است موضوعی که از دیرباز نیز در آثار تئاتری "چرم شیر" کاملاً واضح و مشخص بوده است او رسماً نمایش ایرانی را سایت رسمی بت فوروارد نه‌تنها به‌عنوان گونه‌ای از آثار نمایشی بلکه از اساس آن را عبث و بیهوده می‌داند که نمود عینی را در اجرای روی حوض کاخ گلستان در این پویانمایی نشان می‌دهد.

البته که سال‌هاست از این اقلیت ظاهرا مخالف‌خوان چیزی بیش از این نیز انتظار نمی‌رود. آنچه مهم است اینکه این اثر نمایشی با توجه به موزیک ویدیوهای موجود، برای مخاطب گروه سنی کودک و نوجوان می‌تواند بسیار تأثیرگذار باشد و مواردی مانند زمینه سبک زندگی غیرایرانی، کشف حجاب، به سخره گرفتن قومیت‌ها را در در ضمیر ناخودآگاه مخاطبان کودک و نوجوان تقویت کند.

جمعِ تجربه و تَهوّر در یک فیلم تاریخی /«بازی خونی» دایره‌ای از بحران در روزگاری نه چندان دور

«بازی خونی» با گردش های حیرت انگیز دوربین هایش، مخاطب را در مرکز دایره ای از بحران در روزگاری نه چندان دور قرار می دهد و بخشی از رنج هایی که برای حفظ این خاک کشیده شده را در چشم بیننده، زنده می کند.
سرویس فرهنگ و هنر مشرق - اصلا سینما برای این در جهان، جان گرفت که می توانست صحنه هایی را به آدم ها نمایش دهد که به هر دلیلی آرزومندند در آن، حضور می داشتند یا از چگونگی آن، آگاه می شدند. اگر نگوییم این موضوع به حس کنجکاوی انسان ها مربوط می شود، حتما به ضمیر خودآگاه و کمال گرایانه شان، ارتباط پیدا می کند. دریچه دوربین، در واقع روزنه ای است که مخاطب را بدون اینکه احساس گناه یا عذاب وجدان کند، به پشت پرده زندگی آدم ها، می برد؛ آن هم با کمترین هزینه و بدون دردسر.

تاریخ معاصر ایران، بسیار پرفراز و نشیب است و به ویژه در دوره چهل و چند ساله انقلاب اسلامی، این حرکت سینوسی، همراه با رویدادهای عجیب و غریب است که به دلیل فشردگی و تعدد آن، فرصت کافی برای تبیین و ایجاد آگاهی از آن ها، وجود نداشته است.

ماجرای آمل در سال ۱۳۶۰ که با حرکت مسلحانه گروه مارکسیستی «سربداران» به وجود آمد، یکی از اتفاقات مهم در این برهه تاریخی است اما کمتر درباره صحبت و ارائه اطلاعات شده است.

از این رو، فیلم «بازی خونی» به کارگردانی حسین میرزامحمدی که در چهل و سومین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است، می تواند نقاط تاریک زیادی را برای آنها که به دانایی در حوزه تاریخ معاصر علاقه مند هستند، روشن سازد. گر چه این فیلم، تلاش کرده است که برای پررنگ کردن بار دراماتیک فیلم، تغییراتی را در روند رویدادهای ماجرای آمل، ایجاد کند اما می تواند مخاطب را با کلیت ماجرا آشناتر کند و شمه ای از آن روزهای سخت و عجیب را پیش روی بیننده، به تصویر بکشد.

اما شیوه کارگردانی میرزامحمدی در «بازی خونی»، علاوه بر آگاهی بخشی، تجربه ای جذاب و شاید در نوع خود، منحصر به فرد باشد. پیش از این، چند فیلم در مورد شورش ها و وقایع نظامی- سیاسی در دوران انقلاب ساخته شده است که هر یک، جذابیت های خاص و ماندگاری دارند، اما هیچ یک از آنها، به اندازه «بازی خونی»، نتوانسته است بحران و وخیم بودن اوضاع را نزدیک به گستردگی و پیچیدگی آن رویداد، به تصویر بکشد. علیرضا برازنده مدیر فیلمبرداری این فیلم، به مدد جسارت جوانی و تجربه و پختگی اش، توانسته است تصاویری را به ثبت برساند که تا حدود زیادی وقایع را برای مخاطب، قابل لمس کند.

وجود متعدد سکانس های طولانی یا به قول معروف؛ سکانس-پلان توانسته است به غنا و ارزش فیلم «بازی خونی» بیفزاید. گر چه این کار، زحمت ها و رنج های فراوانی را برای تولید به همراه داشته است اما خوشبختانه خروجی کار، از لحاظ فرم و تصویر، درخشان و ارزشمند بوده است . در این کار ابزارهای نو و پیشرفته هم توانسته است به همراهان «برازنده» کمک کند و آنچه در ذهن «میرزامحمدی» بوده است را تماشایی سازد. با این حال، بدون وجود همان جسارتی که درباره اش صحبت کردیم، این نماهای قابل تحسین، هیچ گاه خلق نمی شد.

در بخش فیلمنامه هم گر چه در بخش هایی از کار، ما شاهد شعارگویی و کلیشه های پرتکرار بوده ایم، اما میرزامحمدی توانسته است دست به ابتکاراتی بزند که مخاطب را با شگفتانه ها مواجه کند. اگر سایت رسمی بت فوروارد درشت نمایی برخی از بازی ها که در راستای نمایاندن روحیه انقلابی ارائه شده است را کنار بگذاریم، میانگین بازی ها، توانسته است نمره قابل قبولی را به دست آورد.

«بازی خونی» با گردش های حیرت انگیز دوربین هایش، مخاطب را در مرکز دایره ای از بحران در روزگاری نه چندان دور قرار می دهد و بخشی از رنج هایی که برای حفظ این خاک کشیده شده است را در چشم بیننده، زنده می کند. این فیلم می تواند آغازی باشد برای یک فصل جدید از فیلمسازی متهورانه بر مبنای اندیشه و تجربه.